شنبه های عید پاک
گریه بچه های بی لاک
بارون سرد نمناک
بوی عطر خاک
وقتی که سرما میاد
وقتی که زبونت دیگه نمیچرخه
وقتی که پاهات دیگه نای رفتن ندارن
وقتی که شعرهات قافیه ندارن
وقتی که چرخ زندگی جلوت میچرخه
وقتی که عشقت می ذاره میره
تو می مونی و
شب های بی قرار
معلق بین خواب و بیدار
سرهای آویزون به دار
من خسته در راه
به دنبال همراه
ما و اینه سرزمین گمراه
تا کی باشیم خواب در بیدار
نفرین به گل کینه
کین سرزمین بی دینه
کین عشق دیرینه
می سوزه زخم سینه
نفرین به گل کینه
که سرنوشت ما این چنینه
نفرین به گل کینه
سلام.ما هنوز در خواب هستیم.و گل کینه هم ما را هر روز بیشتر در انزوا قرار میدهد
این پایان زندگی کسانی است که بر مبنای کینه پیش میروند