باران نوامبر

شعر و ترانه های شخصی

باران نوامبر

شعر و ترانه های شخصی

مترسک

نمیدانم چه شد........

 که مثل مترسکی مهربان

میان قلمه های شمعدانیت روییدم

و با تمام پرنده های مزرعه ات دوست شدم

نمیدانم چه شد..........

که من دلواپس سنگها ماندم

و تو برای بوییدن گلهای پارچه ای انقدر صبر کردی

که تمام پیراهنت پر از وصله های انتظار شد

نمیدانم چه شد

که دو قطره سلام کردی..........

و من

تمام حوض مان را برای جوابت کم آوردم 

نمیدانم چی شد........

که گم شدیم و هرگز پیدا نشدیم/