ما از فلک تمنای یاری داشتیم
ما می نخورده قصد بازی داشتیم
فلک را می نباشد هر جایی
ما که خوردیم،رهاییم از باقی
من با فلک سر ساقی زنم تاری
تو ندانسته کشیدی به سر جامی
حالا که ما و ساقی هر دو مست
نشستیم دور گردون تا زنیم جست
هر دو عاشق،محتاج به فلک
فلک بیا که امشب نداریم کلک
ما بخشیده دو عالم هستیم
هر دو دمیده روح ملک هستیم
تبارک ا... همواره بر ملک
که ما را خلق کرد فلک
ما میرویم به عالم غیب
بریز می که امشب نداریم عیب
شکوه و تزویر نیست بر ما
این تقدیر فلک هست بر ما
سر به رسوایی نباشد اینجا
بهتر باشد این سخن کوتاه
وای خدای من.عالی بود/
مرسی
باور ندارم.............................عالییییییییییییییییی........................................................کاش شاعر های قدیمی ما هنوز زنده بودند........
مرسییییییییییییییییییییییییییی