سیه مردان فانی ندارند سرپناهی
ندارند در سفره جز تکه نانی
سیه مردان فانی ندارند فرهنگ و سرایی
هنوز فکر فرزند به گور بردن دخترانی
نشستن در کپرهای سیاهی
همچو تازی دویدن مثال خاری
کنون فکر حمله به دیار یاران
به آن شیرمردان دلیران
که کوروش نوشت بر لوحی
زن و مرد مساوی همچو روحی
که رستم همچو شیر غران
سیاوش دلیر مرد ایران
از کاوه و خسرو و اردشیر مردان
هرگز نگنجد در فکر آن صغیران
دین ما زرتشت مزدا بود
یگانه پرست عالم کار ما بود
فکر،فکر غارت،سوختن ایران
به رسوایی نشاندن دامان دلیران
چه جرمی،چه بلایی آمد سر ما
که تاریخ نداند رنج دل ما
کنون گشته ایم همچو یتیمان
زدست داده ایم فرهنگ و آیین مان
کنون زن گشته رسوای عالم
که ایران ندیده به خود چنین ماتم
کنون مانده بر ما نوروز و زبان
که ایرانی دانست قدر گوهر نهان
رسم عرب به از رسم فارس نباشد
سیاهی ظلمت به از پاکی آتش نباشد
مسیحا؛؛؛؛؛؛؛؛
ندانند
نوروز یادگار صداقت جمشید
عشق فرهاد
عظمت کوروش
و غرور پارسیان است
که هرگز نمیمیرد
بدرود ایران
بدرود
درود
میشه نام شاعر رو بهم بگید؟
ترانه های شخصی میباشد